از طرفی بهش علاقه دارم، از طرفی هم میدونم پدرم کسی رو با همچین مشخصاتی قبول نمیکنه.
سلام و وقت بخیر.
من دختری متولد ۶۶ در محیط کاری (تحقیقاتی) در بخش خودمون ۳سال پیش با آقایی آشنا شدم که ایشون پایان نامه اش رو میگذروند. دلیل آشنایی هم آشنا بودن من با زبان فرانسه بود که ایشون درخواست یادگیری داشتند، که این امر سبب آشنایی و حس پیدا کردن بهم (برای امر ازدواج) شد.
اوایل قضیه خوب پیش رفت و با هم آشنا شدیم، ولی چندین بار سر مسائلی به اختلاف افتادیم و بحث داشتیم تا مرحله ای که چندین بار به قولی کات کردن داشتیم. ولی باز با یه اتفاقی چیزی برگشت حاصل میشد.
ایشون ۳ سال از من کوچکتر هستند(متولد ۶۹)، از نظر اختلاف طبقاتی با هم فاصله داریم(هرچند من برام مادیات اولویت اول نبوده و نیست)، مهربونه ولی خودرایه و یکسری خصوصیات دیگه.
بحث ما هم متاسفانه اکثرا سر این بود که ایشون از من میخواست که من خودم با پدرم صحبت کنم و رضایت پدرم رو بگیرم در حالی که سربازی نرفته بود و سرکار هم نیست.
چون تنها بحث و حرف همین بود که ایشون منو مجبور میکرد با پدرم این قضیه رو مطرح کنم که ایشون بیاد خواستگاری، یه مدتی ارتباط رو قطع کردم که ایشون به کار و زندگیش برسه.
حالا نمیدونم چکار کنم چون از طرفی بهش علاقه دارم، از طرفی هم چون قبلا هم برام پیش اومده و میدونم پدرم کسی رو با همچین مشخصاتی قبول نمیکنه.
یک سری هدایا به هم داده بودیم و الان ازم خواسته انگشترنقره ای که یادگاری بهم داده بود رو پس بدم.
ممنون میشم راهنماییم کنید.
پاسخی دهید