اوقات خوش با او زیاد داشتم اما اوقات بد وافتضاحش زیادتر است
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت شما
من با همسرم به مشکل بر خورده ام که تقریبا این مشکل همیشگی است تا بحال هزاران بار به طلاق فکرکردم اما نمیدانم آیا کار درستی است یا نه، و از شما تقاضای راهنمایی دارم، همسرم فردی بسیار یکدنده و لجباز است،و بیشتر مواقع حرف فقط باید حرف خودش باشد، همیشه هم حرفایش را چه بسا اشتباه باید تایید کنم،من هم بدون عیب نیستم اما بااین مشکلات نمبتوانم کنار بیایم، فردیست که خانوادگی مشکل دارند و همیشه بحث و دعوا میکنند باهم، برای هم مامور میآورندوبا هم مشکل دارند،از این سو همسرم فردیست به شدت عصبی و جوشی که اوایل ازدواجمان وقتایی که عصبانی میشد خودش رامیزد و به مرور این مشکل به من هم خورد و من هم خودم را میزدم و کم کم بهتر شد اما باقی مشکلاتمان همچنان پا برجاست،احترام به خانواده ام نمیگذارد و خانواده ای بسیار کینه ای هستند چون حاضر نیستند اشتباهات گذشته را فراموش کنند و رفع کدورت کنند و هر اتفاقی که میافتد گذشته را به رخ میکشند، همسرم از این که حین کمک به مادرم با او صحبت میکنم عصبانی میشود و دعوا درست میکند،وقتی از او بخاطر اشتباهاتش انتقاد میکنم یا حرف هایی میزنم که به مزاجش خوش نمی آید میگوید دوباره مادرت تو را پر کرده این حرفهارا مادرت بهت یاد میده و دوباره دعوا درست میکند، چند باری به من خیانت کرد اما اورا بخشیدم و ادامه دادم اما حالا دیگر از این وضع خسته ام و حس میکنم واقعا نمیتوانم ادامه دهم،فقط بدی هایش را نمیبینم خوبی هایش را هم میبینم اما انقدر بدی هایش جلوی چشمم هست که خوبیش را نادیده بگیرم، اوقات خوش با او زیاد داشتم اما اوقات بد وافتضاحش زیادتر است، دوستش دارم او هم میگوید مرا خیلی دوست دارد اما مگر دوست داشتن این است؟مگر آدمی که طرفش را دوست دارد منت کارهایی که برایش کرده را برسرش میگذارد؟مگر همیشه باید گذشته را به روی همدیگر آورد؟
لطفا کمکم کنید واقعا نمیدانم چکار کنم
پاسخی دهید