باسلام،من۳۱سالمه وشوهرم۳۹ساله شه ۱۰ساله ازدواج کردیم یک دختر۶ساله دارم از لحاظ مالی مشکلی نداریم اماشوهر به من بی اعتنایی میکنه اصلا منو آدم حساب نمیکنه هر حرفی بزنم توجمع جلو همه میگه این هیچی حالیش نمیشه مدام تحقیرم میکنه مشروب میخوره هرشب ،هرشب با دوستاش جمع میشن بعداز کارش،همیشه منو تنها میزاره تانصف شب، اصلا باهام مهمانی عروسی جای نمیاد ،اما پدر خیلی خوبی واسه دخترمون وهر جمعه بخاطر دخترمون میریم باهم شهربازی بازار وبعد شام میریم رستوران اما تواین روزم برام قیافه میگیره وهمش با دخترمون حرف میزنه من فکرمیکنم منو با خودش میبره که کارای بچه رو انجام بدم وگرنه منو بیرون نمیبرد،جوری جلوی دخترم باهام رفتار میکنه که انگار من دشمن بچه هستم وفقط اون خوبه انقدر جلوبچه باهام بد رفتاری میکنه واز کارم ایراد میگیره که این رفتارش رو بچه ام تاثیر گذاسته واونم جلوپدرش سرم داد میزنه هرلباسی تنش کنم به باباش میگه اینو بزور مامان تنک میکنه موهاشو شونه میزنم جلوباباش گریه میکنه میگه مامان محکم شونه میکنه که من درد بکشم اما وقتی پدرش خونه نیست همش توبغلمه،نمیدونم چیکار کنم میگه بامن آینده ای نداره بچه بزرگتر بشه طلاقم میده بچه رو ازم میگیره،نمیدونم من بخاطر بچه ام تواین زندگی بمونم یا جداشم،در ضمن جایم برا رفتن ندارم پدر ومادرک یک خونه ۴۰متری دارن باکلی مشکل چیکار کنم

ببخشید جطولانی شد خواهش میکنم راهنمایم کنید