بعدازدواج شروع کرد به خیانت.
با درود.
من یک خانم متاهل ۳۷ ساله هستم.یک پسر ده ساله دارم.با همسرم یک سال دوست بودم وبعدازدواج کردیم.ایشون ازدواج قبلی هم داشتن والبته من میدونستم.بعدازدواج شروع کرد به خیانت.اول مجازی بود وتوی چت روم.بعد تلفنی…هر بار متوجه شدم،شروع کرد به التماس واظهار ندامت.منم باردار بودم وبرام سخت بود جدا شم.بچه که به دنیا اومد ۴ ماه بعدش خیانتاش شروع شد.منم افسرده وداغون بودم واصلا نمیدونستم باید چکار کنم.بعدش دیگه علنا با یه خانوم متاهل دوست شد و۲ سال تمام شب وروزم شد برزخ….نمیدونستم با یه بچه وکلی بدهی که بالا اورده بود چکار کنم.میخاستم جدا شم که خانوادم مخالفت کردن وگفتن بدهیاش میخوره تو سرت وشوهرت جیم میشه میره،تو میمونی ودویست میلیون بدهی ویه بچه ومستاجری….من معمارم.بچمو سپردم مهد وکارکردم وبدهی دادم.اونم وقتی دید من دارم کار میکنم اومد کمکم.مدتی دست از خیانتاشم کشید به ظاهر….،البته اون خانوم دید شوهرم بی پوله،ولش کرد.منم بخشیدمشوسعی کردم بهتر از همیشه کنارش باشم.اما دیدم بازم تلگرام و واتساپ و….خیانتای مجازی….الان انگیزه ای برا بهبود هیچ چی ندارم.تو این چن سال،باهم بدهیارو دادیم.خونه وماشین خریدیم که همه رو زد به نام من.ولی الان ازش متنفرم.هیچ رابطه ی جنسی نداریم.نه اون میخاد ونه من.سرد وبی روح فقط کنار همیم….از طرفی من تو دورانی که ایشون با اون خانوم بود،با یه اقایی که ونزوئلا زندگی میکرد وایرانی هم هس اشنا شدم.مجازی باهم ۲ سال،بدون ابراز علاقه دوست بودیم.بیشتر من با ایشون درد دل کردم وایشون با دعوت من به صبوری و…سعی میکرد کمک کنه اون شرایط رو تحمل کنم.یه دوست پاک وسالم بود وسنگ صبورم.تشویقم میکرد زندگیمو درست کنم وبا همسرم برا پسرم خانواده ای ایده ال باشیم.تا اینکه شوهرم متوجه ارتباطمون شد.من واون اقا هم دیگه رابطنونو قطع کردیم،تقریبا ۵ سال ازین موضوع گذشت ولی من شب وروز به اون اقا فکر میکردم…تابستون یه شب بدون هیچ اراده ای بهشون ایمیل دادم.در حد سلام واحوالپرسی.بلا فاصله انلاین جواب داد وبعد گفت اومده ایران….من دلم براش پر میزد.تلفنامونو به هم دادیم.اوایل رابطه ی قدیم ویه دوستی با احترام شروع شد.ولی بعد یه مدت گفت از تنهایی خسته ست.منم بهشون پیشنهاد دادم دوباره ازدواج کنه وزندگی جدیدی رو شروع کنه وایشونم بعد چن وقت گفت با یه خانمی اشنا شد.ته دلم غوغا بود اما بهش تبریک گفتم ورابطمونو قطع کردیم.بهش گفتم درست نیست با وجود یه معشوقه یا نامزد من بهتون پیام بدم.ممکنه سوتفاهم بشه.بعد سه ماه به من پیام داد.گفت دلسرد ودلتنگه ویه شب کلی باهم حر ف زدیم.همه حرفمون این بود که به هم نیاز دا ریم اما ازونجایی که خیلی رسمی ومحترمانه با هم رابطه داشتیم رومون نمیشد مستقیم به هم چیزی بگیم ولی بالخره اون اقا پیشنهاد داد.من از خدا خواسته….اولش جوابی ندادم.اما بعدش تو یه ایمیل تمام احساسمو صادقانه بهش گفتم.رابطه ی عاطفمیون به همین سادگی شروع شد.اون اقا هم یازده سال از من بزرگتره واز خانمش بیست سال پیش جدا شده.چن وقتیه که عذاب وجدان،سردرگمی برا تصمیمام و…گرفتارم کرده.به ایشون گفتم وایشونم گفتن فعلا رابطمون رو قطع کنیم تا تو تکلیفتو با زندگی وایندت وبرنامه هات روشن کنی.منم قبول کردم.اما دارم از دلتنگی دق میکنم.دوهفته ست بغض دارم وگریه میکنم.از یه طرف میخام جدا شم،نمیدونم تکلیف پسرم چی میشه،زندگیمو چکار کنم.؟اینهمه برا همه چی زحمت کشیدم وکار کردم،نمیتونم ول کنم برم.از طرفی میگم نکنه این اقا یه روز بگه تو یه زن خیانتکار بودی….وهزارتا فکر وخیال دیگه.این اقا بسیار مذهبی واهل شرع وعرف هستن ولی من یه زن اپ دیت وامروزی.میترسم ایم موضوع هم در اینده مشکل ایجاد کنه.درمورد کارودرامدوبرنامه هاشونم چیزی نمیدونم وفرصتی نشد بخایم در مورد اینده جدی باهم صحبت کنیم…..تویه برزخم با هزارتا فکرو خیال…التماستون میکنم کمکم کنید.نه میتونم تلفنی صحبت کنم نه میتونم برم مساوره تو این قرنطینه.
پاسخی دهید