سلام محدثه هستم ۲۷ساله

۲سال و ۳ماه هست که ازدواج کردم برای بار دوم .ازدواج اولم به دلیل معتاد به مواد و هر چند وقت با یک زن میدیدمش به طلاق کشیده شد.در ازدواج دومم اوایل خیلی به همسرم اعتماد داشتم نمیدانم چرا .ولی بعد از خواندن دفترهایی که نوشته بود متوجه شدم که عاشق کسی هست و جدا از اون خیلی خودارضایی میکرد .اوایل خیلی رابطی جنسی خوبی داشتیم ولی ب مرور کم و کم وکمتر شد اونقد بد که اذیت بودم .اندام من یه اندام متوسطه و توی اون دفتر نوشته بود که از چه اندامهایی دوست داره و من اونطوری نیستم .زیاد بیرون میره و اگه بپرسم کجا بودی یا چرا دیر اومدی من تنهایی میترسم کلی سروصدا میکنه و مثلا اگه بپرسم کجا میری میگه کار دارم میگم اگه من بخوام برم بیرون نمیپرسی کجا میگه نه حتما کار داری. احساس بی ارزشی بهم دست داده

خیلی بهش شک دارم اونقدر زیاد که وقتی کنارم خوابیده احساس میکنم توی فکر کسی دیگست

همیشه فیلمهای سکسی میبینه و همیشه جلوی خودم توجهش خیلی زیاده به خانمهایی که اندامهای برجسته دارن

اگه ازدواج اولم بود حتما تا الان جدا شده بودم

نمیدونم چرا ولی هر وقت کنارم هست یا تلفنی حرف میزنیم همش دارم بهش محبت میکنم برخلاف اون چیزی که میخوام سعی کردم هم از نظر خانه داری هم از نظر رابطه جنسی حتی شده خواب بودم نزدیکم شده نه نگفتم کم نزارم

زن داداشش به من توهین کرد که چون بچه دار نشده طلاقش دادن جالب اینجاست که خود زن داداشش واسطه این ازدواج بود

پدرش قصد داشت به من تجاوز کنه زمانی که تنها بودیم

و همه اینها میدونه ولی به خاطر من ن بخاطر غیرتش انتظار داشتم حداقل کاری که کنه این باشه که ارتباطش با اینها قطع کنه ولی اینکار رو نکرد

من خودم پرستارم و هر وقت حقوقم گرفتیم ۹۰درصد خرج خونه شد

یک خانه هم پدرم بهم هدیه داد اونم فروختم که ماشین بگیره

حدود ۸ میلیونم پدرم بهم داده بود که بابت رهن خونه و چیزای دیگه گرفت که مثلا بعد بهم برگردونه ولی الان اگه بهش این چیزا گفته بشه زیر همه اینها میزنه

الان ۴ ماهه باردارم اگر نبودم راحتر بود جدا شدن با اینکه اگر یک روز من طلاق بگیرم یا خودکشی میکنم یا میرم جایی که هیچکس پیدام نکنه یک بار طلاق گرفتم زجرکشیدن پدرم مادرم و برادرام دیدم دیگه نمیتونم

من حاضرم اگر واقعا عاشق کسی هست بره ولی نمیدونم چطور بگم هیچ چیزی هم ازش نمیخوام وقت بچم همین