سلام وقتتون بخیر ببخشید من ۳۱ سالمه و ۲سال و هفت ماهه با یه اقایی ارتباط دارم که خونوادش ازروز اول درجریان اشناییمون هستن وبعدقرارشد که ارتباطمون به ازدواج ختم بشه وخونوادشم موافقند اما ایشون خیلی بددل و شکاکه و چون من کارم تو دفترپیشخوانه خیلی ناراحته که من با مردای دیگه سرکار داشته باشم حتی مغازه ای هم میریم برای خرید اگه کوچکترین لبخندی بزنم اون شبمون تاچن روز بعدش مث جهنم میشه یه مدتی بود من خیلی کاراشتباهی کردم خطشو چک میکردم وخودشم میدونست اما چیزی نمیگفت الان بشدت منو تحت فشار قرارداده ارتباطمو باهمه دوستام قطع کردم حتی یه دفه پرینت خطمو خواست بهش دادم چون یه شماره ناشناس زنگ زده بود الانم چون یکی ازهمکارای اقام به من میام داده و درمورد یه خانم سوال کرده چن روزه دعوایی هسیم و میخاد خطمو بگیره من خیلی دوسش دارم ولی اون هروقت دعوا میکنم زور میگه حرف خودشو میشنوه خیلی بی منطقه و بددهنم هس قلبمم دوبار عمل باز کردم واقعا رفتارش خیلی بد شده و بهم بدبینه اما نمتونم فراموشش کنم و همیشه کوتاه میام وهرچی میگه قبول میکنم توروخدا کمکم کنید بتونم درستش کنم و رابطمون خوب شه خواهش میکنم
خیلی ممنون از سایت خوبتون