سلام وقت بخیر

راستش نمیدونم از کحا شروع کنم الان ساعت سه شبه اول عید هست و من مغزم داره میترکه اینقدر فکر کردم

پدر و مادرم تقریبا 28سالی هست که ازدواج کردند، یک خواهر بزرگتر دارم که تازگی ازدواج کرده.

من تقریبا با اخلاقای پدرم مطمئن شدم که داره یه کارایی میکنه، فهمیدم داره خیانت میکنه… یه روز صبح که بیرون رفت گوشیشو نبرده بود منم برای اینکه مطمئن بشم چک کردم رمز گوشیش رو میدونستم اما کاش نگا نکرده بوم، از حرف زدن با هیچ زنی دریغ نکرده بود حتی به یکیشون گفته بود عشقم…. کاش میمردم و این روز رو نمیدیدم، کاش همون بود یه عالمه عکس و فیلم بین بینشون رد و بدل شده بود. از این بگذریم امشب یه سری عکس گرفته بودیم که از گوشیش انتقال دادم رو سیستم، یه رسید دیدم 5میلیون نمیدونم داده بود یا چیزی خریده بود در صورتی که به ما میرسه میگه پول ندارم احساس میکنم یه گوشی دیگه خریده یا برای یه زن فرستاده توروخدا چیکار کنم

میخوام بگم به خواهرم اما نمیخوام اول ازدواجش اعصابشو خراب کنم، بقران کارم شدا گریه از سادگی یمادرم داره سو استفاده میکنه، مادرم سواد نداره همیشه به پدرم اعتماد داشته اما من الان دارم میمیرم همش ارزو میکنم که به مریضی بد بگیرم و به من وقتش بگذره یا اصلا ریخت شد نبینم

اگه مادرم بفمه قیامت به پا میکنه جلوی داماد مون آبرومون میره، توروخدا چیکار کنم من همش 19سالمه

ازش متنفرم متنفر کاش خدا منو میکشت و دیگه نمیدیمش…