میگم خواب شب خیلی بهتر از خواب روز ناراحت میشه میگه چرا اینقدر گیر میدی
سلام خسته نباشید
من 9ماه که عروسی کردم و 23سالم همسرم18سالش تو زندگی از اول نامزدی تا الان خیلی لج بازی کرده هیچ وقت هیچ حرفی نمیتونم بهش بزنم زود ناراحت میشه دعوا میکنه خانوادش تو زنجان زندگی میکنن و محل زندگی مون کرج من از روستا خودمون زن گرفتم. تا میام راجب چیزی باهاش صحبت کنم زود ناراحت میشه حرف های غیر منطقی میزنه یا حرفای گذشته رو هم قاطی این موضع میکنه. کوچیک ترین چیزی هست اینکه الان 10روز رفته خونه پدرش و شبا ساعت 3اینا میخوابه من بهش میگم شبا زود بخواب تا صبح سرحال بیدار بشی اخه وقتی شبا دیر میخوابه صبح ها اصلا سر حال نیست بی حال همش بهش میگم خواب شب خیلی بهتر از خواب روز ناراحت میشه میگه چرا اینقدر گیر میدی بهم چند سری گفت که اینستاگرام نصب کنم و من خوشم نمیومد بعد چند سری اصرار کردن قبول کردم گفتم من سرکارم بزار تو خونه حوصلش سر نره و بهش گفتم نصب کن ولی اگه ببینم که به زندگیمون لطمه بزنه پاک میکنی گفت چشم. و دیدم که یه سره تو اینستاگرام بعضی وقتا اصلا بهم توجه نمیکنه یا وقتی خونه خانوادش میره بهم اصلا زنگ نمیزنه و فقط میبینم یه سره انلاین همش من بهش زنگ میزنم امروز بهش گفتم دوباره که چرا شب دیر میخوابی میگه چرا همش گیر میدی تو به من اعتماد نداری میگم اخه چه ربطی داره الکی بهونه میگیری و تا میام چیزی میگم ناراحت میشه جوابم نمیده تا یه روز شاید بیشتر بهش گفته بودم تلفن رو من هیچ وقت قطع نکن این کار میکنی یعنی اینکه به من بی احترامی میکنی ولی بازم رو کاری که من دوست ندارم انجام میده و دیگه جوابم نمیده. از سرکار که در میام خیلی خسته ام دلم میخواد باهاش صحبت منم خسته گیم در بره ولی وقتی صحبت میکنیم بعضی وقتا خسته گیم چند برابر میشه. کار منم خیلی خطر ناک همش تو سرکار تو فکرم من تو خونه براش ظرف هارو میشورم خونه رو دستمال میکشم شام درست میکنم وقتی عادت ماهیانه میشه خیلی حواسم بهش هست نمیزارم دست به سیاه سفید بزنه سعی میکنم کاری بکنم که درد نکشه یا از سرکار که میام حتی اگه خسته هم باشم میبرمش بیرون تا حوصلش سر نره یا احساس غربت نکنه یا هر چی که هوس کنه یا بهم بگه هر ساعتی از شبانه روز باشه براش پیدا میکنم میخرم براش. از وقتی عروسی کردیم همش تنهایی گزاشتم بره پیش خانوادش اخه من نمیتونستم مرخصی بگیرم یا اگه یه موقه بخواد بره یکی دوبار بهش گفتن گفتم تنها نرو دوتایی میریم یکی دو روز میمونیم بر میگردیم که دعوا راه میندازه میگه من باید زیاد بمونم. تنهایی میره 10 روز یا بیشتر منی که تازه عروسی کردم تنها میزار یا بعضی وقتا میگم شام درست نکن خودم از سرکار اومدنی میخرم میارم یا خودم میام درست میکنم خسته نشی تو هر شرایط درکش میکنم ولی اون با من همیشه لج بازی میکنه یکی دو بار بهم گفته میدونی دلیل نفس کشیدن من کیه منم با کلی خوشحالی میگم کی فکر میکنم که میخواد بگه من ولی بر میگرده میگه هوا من ناراحت میشم اون میخنده خیلی بهم زده هال میزنه. الان که 10 روز خونه خانوادش سرکار که بودم موقع ناهار بهش گفتم سمانه جان اینستا گرام پاک میکنی وقتی اومدی هم تو هم من چون هم تو اذیت میشی هم من و کم کم احساس میکنم به زندگیم لطمه میزنه در حالی که موقع نصب کردن بهش گفتم هر موقه احساس کنم به زندگیم لطمه میزنه پاک میکنی گفت چشم امروز بهش گفتم پاک کن گفت نه گفتم خودت گفتی پاک میکنی گفت من غلط کردم گفتم پاک نمیکنم گفتم اگه من و زندگیمون دوست داری پاک کن میگه نه ربطی نداره پاک نمیکنم بهش گفتم اگه من میخوای پاک کن گفت نه گفتم پس قید من بزن گفت تو با این کارت فقط خودت خراب میکنی بعد تلفن قطع کرد 50 بار بهش زنگ زدم جوابم نمیده اصلا فردا هم بلیط گرفته بودم قرار بود بیاد ولی جوابم نمیده نمیدونم میاد یا نه یا اصلا جواب پیامم یا تلفنم نمیده که صحبت کنیم خواهش میکنم کمکم کنید تو زندگیم خیلی دارم اعضاب میکشم اذیت میشم همش جنگ اعصاب دارم
پاسخی دهید