سلام وقت بخیر

دختر ۲۴ هستم و ۳ ماه هست که عقد کردم و الان متوجه شدم همسرم یک سری مسائل رو در ارتباط با وضعیت مالیش بهم دروغ گفته یعنی قبل از عقد میگفت من اینو دارم اونو دارم ولی حالا میبینم همش دروغ محض بوده هرچند که من دختر پول پرست و در بند مادیات نیستم اما دروع گفتنش و درون گرا بودنش منو ترسونده چون میترسم باز هم بهم دروغ بگه یا پنهان کاری کنه من دلم میخواد چشمامو روی اینکه میگه ندارم ببندم و فقط با ارامش ادامه بدم که مجبور نشه بهم دروغ بگه اما خانوادم خیلی بهم فشار میارن میگن باید برات سرویس طلا بخره باید تو این اوضاعی که همه جا تعطیله میگن یا تابستون تالار باز میشه عروسی میگیرید یا باید یه سال صبر کنی بعد عروسی بگیری بری وگرنه جلوی فامیلا آبرومون میره البته خودمم دلم میخواد عروسی بگیرم ولی خب وقتی نمیشه چیکار باید بکنم از طرفی  خانواده‌ی همسرم بهش یاد میدن که نمیخواد عروسی بگیری نمیخواد سکه مهر کنی نمیخواد طلا بگیری و این منو عصبی میکنه چون خرید خونه ی مادرش کلا به عهده ی همسرمه و خواهر برادراش هر هفته خونه ی اینا مهمونن درحالیکه حتی یه چوب کبریتم نمیخرن بیارن یعنی خرج مهمونیای مادرشوهرم هر هفته با همسرمه خانواده ی من هم میگن تو خرج نکنی اون خرج خواهر برادراش میکنه و بعد میبینم حرفاشون درست از آب درمیاد چون الان هرچی به همسرم میگم میگه پول ندارم و بهش برمیخوره میگه مگه بخاطر پول بهم جواب مثبت دادی انگار که خیلی پولداره (تو یه شرکت تولیدی مشغول به کاره )منم زودرنجم زود ناراحت میشم و باهاش قهر میکنم بااینکه میدونم که قهر کردن خیلی بده ولی انقد ناراحت میشم که دیگه دست خودم نیست . اولش گفت خیلی چیزا دارم اما الان همش میگه ندارم از طرفی هم دو روز آخر هر هفته همسرم منو میبره خونشون خونوادم هم از این موضوع ناراحتن میگن اگه اون تلاش نمیکنه که خونه بخره تقصیر توئه چون نباید میرفتی خونشون به هیچ طرف نمیتونم بگم نه ‌. موندم چیکار کنم دیگه واقعا خسته شدم همش فکر و خیال همش غصه و کشمکش نمیدونم جواب هرکیو چجوری باید بدم که از این اوضاع خلاص شم یعنی به جایی رسیدم که میگم کاش مجرد میموندم لطفا راهنماییم کنید واقعا از نظر روحی داغونم