5 سال هست که عاشق خانمی شدم اما هیچوقت جرات بیانش رو نداشتم
معین هستم 25 ساله ، به تازگی شاغل شدم ، با آگاهی به این موضوع که عشق به تنهایی نمیتونه تضمین کننده یک زندگی مشترک خوب باشه و من به شخصه شرایط اقتصادی و فردی مناسب ازدواج در خودم نمیبینم و برای رسیدن به این شرایط 3 الی چهار سال زمان نیاز دارم ؛ اما 5 سال هست که عاشق خانمی که سه سال از من کوچکتر هست شدم و عطش و شدت این عشق بسیار بالا بوده اما هیچوقت جرات بیانش رو نداشتم ،از طرفی با توجه به مقدمه ای که ابتدا گفتم خیلی سعی کردم به کلی فراموش کنم و سعی کنم شرایط ازدواج رو در خودم ایجاد کنم و بعد ازدواج کنم اما به طرز بیمارگونه ای هر موقع این خانم محترم رو میبینم به شدت آشفته و دلتنگ میشم و تا چند روز ناخودآگاه از خود بی خود و مضطرب هستم ( حتی برای فراموشی دانشگاهم رو یک شهر دور انتخاب کردم که این دوری 4 ساله کمک کنه به فراموشی اما بعد از چهار سال با یکبار دیدنش از دور دوباره به هم ریختم) ، الان در یک برزخ هستم ، برزخی که نه جرات و نه شرایط پیشنهاد دادن رو دارم و نه میتونم ذهنم و قلبم رو از این محبت و علاقه خالی کنم . بین زمین و هوا هستم ، نمیدونم چیکار کنم ، لطفا کمکم کنید
پاسخی دهید